- قل خوردن
- پارسی است غل خوردن غلت خوردن غلتیدن غلطیدن غلط خوردن: ... باد گیر آنرا (سماوررا) که قل خورده کنار پاشویه حوض رفته بود یافت و باو داد
معنی قل خوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- قل خوردن ((قِ خُ دَ))
- غلتیدن، روی زمین چرخ خوردن، راه رفتن، حرکت کردن (به طعنه در مورد شخص چاق)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زدوده شدن، جلا یافتن، صیقل پذیرفتن، صیقل گرفتن
گردیدن چیزی مدور و کنایه از رفتن کوتاه بالای فربه
غلتیدن چیزی مدور غلت خوردن
خوردن گل: چنانکه کسی را که گل خوردن خوش آید و چیز ترش و تلخ خوش آید چیز شیرین ناخوش آید
شنا کردن، غوطه خوردن
فریب خوردن او، گول خوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
آب نوشیدن آشامیدن آب. یا در یک آب خوردن، در یک لحظه در مدتی بسیار کوتاه. یا مثلظب خوردن، بسیار سهل خیلی آسان
شایسته بودن لایق بودن
فریفته شدن و فریب خوردن
کسب کردن بو کردن، یا بو خوردن زخم. رسیدن بوی ناموافق بزخم و بدتر شدن آن: (دیروز پیاز سرخ میکردند زخم بچه بو خورده)
دل زده شدن بر اثر شکست. لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب
خم شدن، کج شدن، تا شدن
کنایه از غصه خوردن، اندوه خوردن، برای مثال هر آن کس که فرزند را غم نخورد / دگر کس غمش خورد و بدنام کرد (سعدی۱ - ۱۶۵) ، غمی کز پیش شادمانی بری / به از شادیی کز پسش غم خوری (سعدی - ۱۸۸)
قسم یاد کردن، سوگند خوردن
فریب خوردن، گول خوردن، فریفته شدن
پاره شدن پارچه یا کاغذ، شکاف برداشتن
در جای خود جنبیدن و پیچ خوردن، لولیدن
ساییده شدن، لگدمال شدن، کنایه از فریب خوردن و دچار حساب سازی شدن
لیز خوردن، سریدن، لغزیدن، از روی سرسره یا جای سراشیب خزیدن و فرود آمدن
از کاری یا چیزی نومید و دل زده شدن و از آن صرف نظر کردن
در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن
تکان خوردن و حیرت کردن از دیدن چیزی عجیب یا پیشامد ناگهانی یا شنیدن خبری حیرت انگیز، یکه خوردن
لطمه خوردن، سیلی خوردن، تپانچه خوردن، برای مثال در شهوت نفس کافر ببند / وگر عاشقی لت خور و سر ببند (سعدی۱ - ۱۶۶) ، زیان دیدن و شکست خوردن در کسب و کار
جایزه گرفتن عطا گرفتن
رم کردن رمیدن، خود را کنار گرفتن
گیاه خوردن، خوردن خوردن علف، غذا خوردن، خوردن طعام (مطلقا)
غلتیدن: پسرک تو خون خودش غلت میخورد
غلتیدن: پسرک تو خون خودش غلت میخورد. گمراه شدن اشتباه کردن
غصه خوردن
(در بازی شیر یا خط) بدور خود چرخیدن سکه ای که به وسیله ضربه انگشت شست بلبه آن بهوا پرتاب می شود
فریب خوردن